گفتگو با دوستی مسلمان در مورد خدا
مسلمان ایرانی:
ابتدا بفرمایید برای نبودن خدا دلایلی دارید یا فقط براهین اثبات خدا را ناقص میدانید؟
اگر دلایل اثبات خدا را ناقص میدانید و دلیلی بر نبودن خدا معرفی نمیکنید، مقدمتا بفرمایید آیا از دید شما، یک نظم هدفدار نیازمند یک ناظم هست یا نه؟
کورش:
دوست گرامی. برای نبودن خدا من نبايد دلايل بياورم.
در این بين مدعی شما هستيد که ميگوييد خدا وجود دارد.
پس اول آن را تعريف ميکنيد (يا صفات او را ميگوييد)
و بعد دليل مياوريد که چرا خدايی با این صفات هست.
دليل (استدلال) ناقص به نگر من وجود ندارد. يک استدلال يا قابل قبول و با ارزش است, يا اشتباه وبی ارزش است.
تا اینجا من دليل قابل قبولی برای اثبات خدا نديده ام. ولی دليل نميشود که بگويم خدا قطعاً وجود ندارد.
شايد شما استدلالی داری که من هنوز نشنيده ام.
در جواب مقدمه شما عرض کنم, اولاً:
1. تعريف نظم چيست؟
2. تعريف هدفدار چيست؟
به رسم ادب وظيفه خود ميدانم که سؤال شما بی پاسخ نماند پس...
با انچه من در ذهنم از نظم و هدفدار تعريف ميکنم, يک نظم هدفدار نيازمند يک ناظم است.
حالا شما بفرماييد نظم چيست و هدفدار چيست و در ادامه در خدمت شما هستم.
با سپاس
ابتدا بفرمایید برای نبودن خدا دلایلی دارید یا فقط براهین اثبات خدا را ناقص میدانید؟
اگر دلایل اثبات خدا را ناقص میدانید و دلیلی بر نبودن خدا معرفی نمیکنید، مقدمتا بفرمایید آیا از دید شما، یک نظم هدفدار نیازمند یک ناظم هست یا نه؟
کورش:
دوست گرامی. برای نبودن خدا من نبايد دلايل بياورم.
در این بين مدعی شما هستيد که ميگوييد خدا وجود دارد.
پس اول آن را تعريف ميکنيد (يا صفات او را ميگوييد)
و بعد دليل مياوريد که چرا خدايی با این صفات هست.
دليل (استدلال) ناقص به نگر من وجود ندارد. يک استدلال يا قابل قبول و با ارزش است, يا اشتباه وبی ارزش است.
تا اینجا من دليل قابل قبولی برای اثبات خدا نديده ام. ولی دليل نميشود که بگويم خدا قطعاً وجود ندارد.
شايد شما استدلالی داری که من هنوز نشنيده ام.
در جواب مقدمه شما عرض کنم, اولاً:
1. تعريف نظم چيست؟
2. تعريف هدفدار چيست؟
به رسم ادب وظيفه خود ميدانم که سؤال شما بی پاسخ نماند پس...
با انچه من در ذهنم از نظم و هدفدار تعريف ميکنم, يک نظم هدفدار نيازمند يک ناظم است.
حالا شما بفرماييد نظم چيست و هدفدار چيست و در ادامه در خدمت شما هستم.
با سپاس
مسلمان ایرانی:
تعريف خدا:
خداوند آفريدگار جهان، هستي نامحدود و جامع تمام کمالات است. هستي او عين ذات اوست. موجودات مخلوق خدا هستند، هستي خويش را از او ميگيرند و هيچگونه استقلالي ندارند. هيچ نقص و عيبي در ذات خدا راه ندارد. خداوند، هستي و وجود نامتناهي است و هيچ چيز وجود او را محدود نميکند.
کورش:
دوست خوبم،
يکی از ایراداتی که در استدلال خدا پرستان وجود دارد, در هم کردن مفاهيم است:
يکی از بزرگترين اشتباهات این است که آنچه ميخواهيم ثابت کنيم را در تعريف بياوريم. این ميشود سفسطه.
حالا يک روش شناسايی این سفسطه ها آنست که مورد بحث را با موردی ديگر جابجا کنيم. کمی توضيح دهم:
اینجا شما تعريف انجام ميدهی از خدا که قسمتی از آن تعريف است, قسمتی سفسطه. برای آشکار شدن سفسطه به جای "خدا", "اسب شاخدار" بگذار:
خداوند آفريدگار جهان، هستي نامحدود و جامع تمام کمالات است. هستي او عين ذات اوست. موجودات مخلوق خدا هستند، هستي خويش را از او ميگيرند و هيچگونه استقلالي ندارند. هيچ نقص و عيبي در ذات خدا راه ندارد. خداوند، هستي و وجود نامتناهي است و هيچ چيز وجود او را محدود نميکند.
---
اسب شاخدار اسبی است با يک شاخ وسط پيشانی و بدون نقص بدنی و هستی او عين ذات او...
سفسطه را ديدی؟ شما ميخواهی ثابت کنی خدا هست. پس نميتوانی در تعريف بگويی که بودنش ذاتش است.
اگر اینگونه بود, بودن اسب شاخدار هم ثابت شده بود!!
مسلمان ایرانی:
صفات خدا:
صفات خدا شامل کل صفات نيکو در حد کمال است و هيچ صفت بدي در او يافت نميشود.(نياز به اثبات دارد.) خداوند رحمن رحيم غفور کريم عادل و ... است.
کورش:
همانطور که خودت گفتی اینها بايد ثابت شود و هيچ يک از این صفات نباید در تضاد با ديگری باشد.
مسلمان ایرانی:
تعريف نظم: هماهنگي بين اجزاي يک مجوعه است.
تعريف هدفداري: داشتن هدف است!!!
کورش:
مسلمان ایرانی:
خب دوست گرامي براي اينکه وارد بحث شويم يکراست به سراغ برهان امکان و وجوب ميروم. اين برهان چيزها را در سه گروه دسته بندي ميکند:
1.ممکن الوجود: چيزي است که وجود يا عدم برايش ضروري نباشد. حادث شدن يا فنا شدن دو وصفي است که تنها براي ممکن الوجود آورد البته ميتوان ممکني را تصور کرد که حدوث زماني نداشته است.(يعني عکس عبارت فوق درست نيست) در نظام علي و معلولي اگر علت وجود داشته باشد ممکن نيز وجود دارد و اگر وجود نداشته باشد، وجود ندارد. بيشتر چيزهاي اطراف ما ممکن الوجودند.
2.ممتنع الوجود: چيزي است که عدم برايش ضروري است، در واقع وجودش محال ذاتي است. براي مثال اينکه حاصلضرب عدد2 در 2 برابر 5 شود محال ذاتي است و چنين رخدادي ممتنع الوجود است.
3.واجب الوجود: چيزي است که وجود و واقعيت خارجي برايش ضروري است. نبودن برايش ممکن نيست و هميشه هست براي بودنش نيازي به علت ندارد. تنها مثال اين چيز خداست که بايد وجود انرا اثبات کنيم.
خب اميدوارم توضيحات کافي باشد. حال اگر ايرادي که بر برهان امکان و وجوب وارد ميدانيد مربوط به روش استدلال آن و بدنه و بيان برهان است بفرماييد تا برهان را به طور کامل مطرح کنم ولي اگر ايراد شما ايرادي خارج از بدنه و بيان برهان است ايراد را مطرح بفرماييد
کورش:
نفهميدم چرا سخن از نظم و هدف بود... سپس به برهان امکان و وجوب رسيديم.
آيا این برهانی است که برای اثبات وجود خدا ميخواهيد به کار گيريد؟ پس نظم و هدف برای چه بود؟
آيا تمام برهان را اینجا گفته اید؟ يا اینکه باز هم این مقدمه است و تعاريف؟
چون من این برهان شما را به اسم صديقين ميشناسم البته با کمی تفاوت.
اگر این کل برهان است...
اولاً آن مثالی که برای ممتنع الوجود ميزنيد ربطی به ممتنع الوجود ندارد. حساب و رياضی قرار دادهايی وابزاری بيش نيستند.
به کل تعريف ممتنع الوجود در برهان شما بيهوده است.
ولی مشکل اصلی در تعريف ممکن الوجود است: بايد ثابت کنيد که اگر علت وجود نداشته باشد, ممکن وجود ندارد.
نميتوانيد این را ثابت کنيد چرا که مثال نقض زياد هست: هر آنچه از احتمال به واقعيت تبديل شود الزاماً نياز به عامل خارجی ندارد.
تعريف خدا:
خداوند آفريدگار جهان، هستي نامحدود و جامع تمام کمالات است. هستي او عين ذات اوست. موجودات مخلوق خدا هستند، هستي خويش را از او ميگيرند و هيچگونه استقلالي ندارند. هيچ نقص و عيبي در ذات خدا راه ندارد. خداوند، هستي و وجود نامتناهي است و هيچ چيز وجود او را محدود نميکند.
کورش:
دوست خوبم،
يکی از ایراداتی که در استدلال خدا پرستان وجود دارد, در هم کردن مفاهيم است:
يکی از بزرگترين اشتباهات این است که آنچه ميخواهيم ثابت کنيم را در تعريف بياوريم. این ميشود سفسطه.
حالا يک روش شناسايی این سفسطه ها آنست که مورد بحث را با موردی ديگر جابجا کنيم. کمی توضيح دهم:
اینجا شما تعريف انجام ميدهی از خدا که قسمتی از آن تعريف است, قسمتی سفسطه. برای آشکار شدن سفسطه به جای "خدا", "اسب شاخدار" بگذار:
خداوند آفريدگار جهان، هستي نامحدود و جامع تمام کمالات است. هستي او عين ذات اوست. موجودات مخلوق خدا هستند، هستي خويش را از او ميگيرند و هيچگونه استقلالي ندارند. هيچ نقص و عيبي در ذات خدا راه ندارد. خداوند، هستي و وجود نامتناهي است و هيچ چيز وجود او را محدود نميکند.
---
اسب شاخدار اسبی است با يک شاخ وسط پيشانی و بدون نقص بدنی و هستی او عين ذات او...
سفسطه را ديدی؟ شما ميخواهی ثابت کنی خدا هست. پس نميتوانی در تعريف بگويی که بودنش ذاتش است.
اگر اینگونه بود, بودن اسب شاخدار هم ثابت شده بود!!
مسلمان ایرانی:
صفات خدا:
صفات خدا شامل کل صفات نيکو در حد کمال است و هيچ صفت بدي در او يافت نميشود.(نياز به اثبات دارد.) خداوند رحمن رحيم غفور کريم عادل و ... است.
کورش:
همانطور که خودت گفتی اینها بايد ثابت شود و هيچ يک از این صفات نباید در تضاد با ديگری باشد.
مسلمان ایرانی:
تعريف نظم: هماهنگي بين اجزاي يک مجوعه است.
تعريف هدفداري: داشتن هدف است!!!
کورش:
نظم همكاری گروهی چندین چینش و یا ذره ی كوچك تر با رفتار معین (قانونمند) برای رسیدن به چینش بزرگتر دربرگیرنده ی همه آنها با یك هدف است.
يک قطره آب هميشه در حالات اعتدال کروی شکل است و ذرات آن به این نظم ميرسند چون تابع قانون فيزيکی تمايل به انرژی کمترين هستند.
بخش هایی از چشم ما با همكاری هم، به هدف " دیدن" از سوی چشم، كه در برگیرنده ی همه ی بخش های چشم، مانند شبكیه و قرنیه و .. است، دست می یابند.
هدفداری تلاش برای برطرف کردن نقصی يا نيازی يا در راستای قوانين طبيعت است (فيزيک, بيولوژی, شيمی...)
مثلاً هدف از چشم رفع نياز ديدن است که هدف آن رفع نياز به ارتباط بهتر با محيط و هدف آن رفع نياز به دوری از خطر و رفع نياز به يافتن مايحتج جاندار است.
-------------------------------يک قطره آب هميشه در حالات اعتدال کروی شکل است و ذرات آن به این نظم ميرسند چون تابع قانون فيزيکی تمايل به انرژی کمترين هستند.
بخش هایی از چشم ما با همكاری هم، به هدف " دیدن" از سوی چشم، كه در برگیرنده ی همه ی بخش های چشم، مانند شبكیه و قرنیه و .. است، دست می یابند.
هدفداری تلاش برای برطرف کردن نقصی يا نيازی يا در راستای قوانين طبيعت است (فيزيک, بيولوژی, شيمی...)
مثلاً هدف از چشم رفع نياز ديدن است که هدف آن رفع نياز به ارتباط بهتر با محيط و هدف آن رفع نياز به دوری از خطر و رفع نياز به يافتن مايحتج جاندار است.
مسلمان ایرانی:
خب دوست گرامي براي اينکه وارد بحث شويم يکراست به سراغ برهان امکان و وجوب ميروم. اين برهان چيزها را در سه گروه دسته بندي ميکند:
1.ممکن الوجود: چيزي است که وجود يا عدم برايش ضروري نباشد. حادث شدن يا فنا شدن دو وصفي است که تنها براي ممکن الوجود آورد البته ميتوان ممکني را تصور کرد که حدوث زماني نداشته است.(يعني عکس عبارت فوق درست نيست) در نظام علي و معلولي اگر علت وجود داشته باشد ممکن نيز وجود دارد و اگر وجود نداشته باشد، وجود ندارد. بيشتر چيزهاي اطراف ما ممکن الوجودند.
2.ممتنع الوجود: چيزي است که عدم برايش ضروري است، در واقع وجودش محال ذاتي است. براي مثال اينکه حاصلضرب عدد2 در 2 برابر 5 شود محال ذاتي است و چنين رخدادي ممتنع الوجود است.
3.واجب الوجود: چيزي است که وجود و واقعيت خارجي برايش ضروري است. نبودن برايش ممکن نيست و هميشه هست براي بودنش نيازي به علت ندارد. تنها مثال اين چيز خداست که بايد وجود انرا اثبات کنيم.
خب اميدوارم توضيحات کافي باشد. حال اگر ايرادي که بر برهان امکان و وجوب وارد ميدانيد مربوط به روش استدلال آن و بدنه و بيان برهان است بفرماييد تا برهان را به طور کامل مطرح کنم ولي اگر ايراد شما ايرادي خارج از بدنه و بيان برهان است ايراد را مطرح بفرماييد
کورش:
نفهميدم چرا سخن از نظم و هدف بود... سپس به برهان امکان و وجوب رسيديم.
آيا این برهانی است که برای اثبات وجود خدا ميخواهيد به کار گيريد؟ پس نظم و هدف برای چه بود؟
آيا تمام برهان را اینجا گفته اید؟ يا اینکه باز هم این مقدمه است و تعاريف؟
چون من این برهان شما را به اسم صديقين ميشناسم البته با کمی تفاوت.
اگر این کل برهان است...
اولاً آن مثالی که برای ممتنع الوجود ميزنيد ربطی به ممتنع الوجود ندارد. حساب و رياضی قرار دادهايی وابزاری بيش نيستند.
به کل تعريف ممتنع الوجود در برهان شما بيهوده است.
ولی مشکل اصلی در تعريف ممکن الوجود است: بايد ثابت کنيد که اگر علت وجود نداشته باشد, ممکن وجود ندارد.
نميتوانيد این را ثابت کنيد چرا که مثال نقض زياد هست: هر آنچه از احتمال به واقعيت تبديل شود الزاماً نياز به عامل خارجی ندارد.
9 نظر:
سلام. ببخشيد که پاسخم کمي طول کشيد. راستش خيلي سرم شلوغ بود و تعداد کم پستهاي روي وبلاگ خودم هم اينو نشون ميده.
البته براي اثبات خدا من بايد دليل بياورم و نه شما براي رد آن ولي خب گفتم شايد شما هم مثل بيخدايان مثبتگرا ميخواهيد دلايلتان بر عدم وجود خدا را ابتدا مطرح کنيد.
تعريف خدا:
خداوند آفريدگار جهان، هستي نامحدود و جامع تمام کمالات است. هستي او عين ذات اوست. موجودات مخلوق خدا هستند، هستي خويش را از او ميگيرند و هيچگونه استقلالي ندارند. هيچ نقص و عيبي در ذات خدا راه ندارد. خداوند، هستي و وجود نامتناهي است و هيچ چيز وجود او را محدود نميکند.
صفات خدا:
صفات خدا شامل کل صفات نيکو در حد کمال است و هيچ صفت بدي در او يافت نميشود.(نياز به اثبات دارد.) خداوند رحمن رحيم غفور کريم عادل و ... است.
تعريف نظم: هماهنگي بين اجزاي يک مجوعه است.
تعريف هدفداري: داشتن هدف است!!!
خب دوست گرامي براي اينکه وارد بحث شويم يکراست به سراغ برهان امکان و وجوب ميروم. اين برهان چيزها را در سه گروه دسته بندي ميکند:
1.ممکن الوجود: چيزي است که وجود يا عدم برايش ضروري نباشد. حادث شدن يا فنا شدن دو وصفي است که تنها براي ممکن الوجود آورد البته ميتوان ممکني را تصور کرد که حدوث زماني نداشته است.(يعني عکس عبارت فوق درست نيست) در نظام علي و معلولي اگر علت وجود داشته باشد ممکن نيز وجود دارد و اگر وجود نداشته باشد، وجود ندارد. بيشتر چيزهاي اطراف ما ممکن الوجودند.
2.ممتنع الوجود: چيزي است که عدم برايش ضروري است، در واقع وجودش محال ذاتي است. براي مثال اينکه حاصلضرب عدد2 در 2 برابر 5 شود محال ذاتي است و چنين رخدادي ممتنع الوجود است.
3.واجب الوجود: چيزي است که وجود و واقعيت خارجي برايش ضروري است. نبودن برايش ممکن نيست و هميشه هست براي بودنش نيازي به علت ندارد. تنها مثال اين چيز خداست که بايد وجود انرا اثبات کنيم.
خب اميدوارم توضيحات کافي باشد. حال اگر ايرادي که بر برهان امکان و وجوب وارد ميدانيد مربوط به روش استدلال آن و بدنه و بيان برهان است بفرماييد تا برهان را به طور کامل مطرح کنم ولي اگر ايراد شما ايرادي خارج از بدنه و بيان برهان است ايراد را مطرح بفرماييد.
درود کوروش جان
وبلاگ جالبی داری
البته بسیاری تا با برهان نظم و علیت مشکل پیدا می کنند می روند سراغ این برهان امکان و وجوب که اصلا قابل مقایسه با برهان نظم نیست. به نظر من قویترین برهانی که تا کنون برای وجود خدا آورده شده برهان نظم است که آن هم چیزی را اثبات نمی کند
شاد باشید
با سلام. کوروش گرامي، خسته نباشيد. لطفا پاسخهاي من را از هم جدا نفرماييدچرا که اينطوري بحث چندپاره ميشود.
در مورد صفات خدا، بله نياز به اثبات دارد ولي ابتدا بايد وجود خدا را ثابت بکنيم. به ان هم ميرسيم.
در مورد تکشاخ يا اسب شاخدار؛ خير اينها در تعريف خدا نميگنجند زيرا نه خالق "همه چيز" هستند و نه جامع تمام کمالات. بگذاريد در اين مورد هم در بحث صفات خدا بحث کنيم.
اينکه چرا از نظم سراغ امکان و وجوب آمدم علت استحکام بيشتر اين برهان است.
البته برهان صديقين شباهتهايي با امکان و وجوب دارد ولي خود ان نيست.
در مورد اين که تعريفي که آوردم ربطي به ممتنع الوجود ندارد برعکس ربط دارد هر چيز که وجودش محال باشد ممتنع الوجود است و ارتباطي به مبحث مربوطه ندارد. 3+3 هرگز برابر با 7 نخواهد بود پس و عدم براي اين تساوي ضروري است: 3+3=7 پس در تعريف ممتنع الوجود ميگنجد زيرا هرگز اين تساوي روي نخواهد داد.
در مورد ايراد دومتان که فرموديد بايد ثابت کنيد که اگر علت وجود نداشته باشد, ممکن وجود ندارد.
بخشي از برهان را در اينجا بيان ميکنم:
ماامکان عام داريم و يک امکان خاص داريم:
1.امکان عام: وجود و عدم براي آن مساويست. مثلا باريدن باران در روز جمعه ممکن است. ممکن است بيايد و ممکن است نيايد.
2.امکان خاص: ممکن خاص چيزي است که وجود دارد ولي ممکن است يعني چه؟ يعني معدوم نيست ولي وجودش واجب هم نيست وممکن است دوباره وجود از آن صلب شود. مثل هر چيزي که قبلا نبوده ولي الان هست. کامپيوتر شما با اين حساب ممکن الوجود است.
ما در مورد همين امکان خاص صحبت ميکنيم. وقتي ميگوييم ممکن الوجود منظورمان ممکن خاص است.
ممکن الوجود برايش هم امکان نبودن بوده است و هم امکان بودن، پس اينکه وجود پيدا کرده است، نياز به علت دارد وگرنه چرا در عدم نمانده است؟ چيزي که هست و فاقد علت است، واجب الوجود خواهد بود و در واقع وجودش از خودش است. پس چيزي که وجود دارد اگر علت داشته باشد ممکن الوجود است و اگر بتوان ثابت کرد که وجودش بدون علت است پس واجب الوجود محسوب خواهد شد.
در مورد اينکه فرموديد:" هر آنچه از احتمال به واقعيت تبديل شود الزاماً نياز به عامل خارجي ندارد." ببينيد اين سخن شما خلط مبحث است. احتمال از جمل ميايد و در قضايا مطرح است ولي امکان در ماهيت مطرح است. ما بحث وجود را داريم. بحث امکان و وجوب يک بحث فلسفي است و در فلسفه امکان و احتمال با هم فرق دارند.
*****برويم سراغ بيان برهان:
ابتدا يک مقدمه در مورد وجود:
في نفسه: وجود در خود آن است و در مقابل آن وجود في غيره است. در وجود في غيرهوجودش در خودش نيست. وجود في نفسه استقلال دارد ولي وجود في غيره که مورد بحث نا نيست استقلال ندارد. مثلا رابطه "پدري" في غيره است، تا شما فرزندي نداشته باشيد رابطه پدري با کسي نداريد ولي وجود انسان في نفسه است. وجود في غيره در اصل به صورت مقايسه اي ايجاد ميشود.
لنفسه: وجود براي خودش است. اين وجود جوهر است و عرض است و اينجا نيز نوعي استقلال دارد. مثلا سفيد بودن رنگ سفيد لنفسه است ولي سفيد بودن يک ديوار لغيره است يعني بايد رنگ سفيد بر آن باشد تا سفيد خوانده شود. وجود انسان نيز لنفسه است.
لذاته: وجودش از خودش است. اين وجود مخصوص خدا(واجب الوجود) است. وجودمان از خودمان نيست و خودمان خودمان را به وجود نمياوريم. خداوند وجود في نفسه، لنفسه و لذاته است.
خب. برهان امکان و وجوب ميگويد هر چيزي همه سه قسم هستند که در بالا بيان شد. ما کاري به ممتنع الوجود نداريم. ميماند ممکن الوجود و واجب الوجود.اين هستي فقط در خارج است و در ذهن نيست. در ذهن وجود داريم ولي مفهوم وجود را داريم. ما درخت را تصور ميکنيم ولي از طريق اينکه داراي بعد، رنگ، شکل و ... است از اينها ميفهميم که يک درختي در خارج وجود دارد. اون ابعاد به ذهن ميايند و براي ما در ذهن صورتي حاصل ميشود مثل همان درختي که در بيرون هست. همين است که وقتي درخت را نميبينيم يک تصوير از آن ذهن داريم ولي اين تصوير مبهم است پس ماهيتها به ذهن ميايد و وجود در بيرون است زيرا ديگر آنرا نميبينيم.
ما با وجود کار داريم. در ممکن الوجود، ممکن صفت وجود است، يعني وجود امکاني. وجودي که خودش خودش را به وجود نياورده است. وقتي ميگوييم وجود واجبي يعني خودش خودش را به وجود اورده است.
موجودات يا واجبند يا ممکن. همه چيز غير از خدا، ممکن است(ممکن خاص) زيرا برايشان عدم وجود دارد. الان هم که هنوز ما وجود خدا را نپذيرفته ايم تمام عالم از چيزهاي ممکن الوجود پر است. خب اين ممکن الوجود براي اينکه ايجاد بشود نياز به غير دارد.(علت) اين غير يا واجب است يا ممکن. اگر واجب باشد که تمام است ولي اگر ممکن باشد، اين ممکن جديد نيز نياز به علت دارد و بدين ترتيب سلسله علل به وجود ميايد. وجود دور در علل باطل است يعني نميشود آ علت ب، ب علت پ و پ علت آ باشد و از طرف ديگر تسلسل علل تا بينهايت هم ممکن نيست. پس سلسله علل بايد در جايي ختم شوند يعني به يک علت العلل برسيم يعني علتي که خودش فاقد علت است که در بخاطر اينکه فاقد علت است در نتيجه واجب الوجود است. اين واجب الوجود همان خداست.
حالا نميدانم براي امتناع تسلسل هم ميخواهيد من برهاني اقامه کنم يا نه؟ در بحثهاي ما اثبات اين امتناع معمولا پيش از بحثهاي خداشناسي مطرح شده است. به هر حال اگر خواستيد در مورد آن هم بحث ميکنيم.
موفق باشيد
درود و زنده باد بر کوروش و مسلمان ایرانی
گفتمان شما خواندنی ست
ادامه دهید. فقط یک نکته. تا تکلیف یک موضوغ مشخص نشده است به موضوعی دیگر نروید. از جهت تمرکز و تسلط بر مطلب می گویم
بدرود
درود، مساله روح رو مطالعه کنید
سلام. دوست گرامی کوروش ساسانی از حسن توجه شما به بحث ما به توبه خود سپاسگذارم.
بحث و گفتگوی محترمانه همیشه میتواند باعث پیشرفت با ما باشد.
دوست گرامی, مسلمان ایرانی,
با تشکر از شما و عرض پوزش بابت ديرکرد در پاسخ, مقاله جديدی با پست شما باز کردم.
موفق و پيروز باشی
کوروش گرامی
با تشکر از توجه شما. سری به وبلاگ شما هم زدم. بسيار خوب بود. موفق باشی
کیانوش
گفتگوی شما دوستان یکی از ضروری ترین مباحثی را شامل میشود که امروزه مشکل همه دنیا شده. ما در دنیایی زندگی میکنیم که در آم مفاهیمی مثل خدا، معنویت، اخلاق و غیره از مد افتاده و عقب مانده تلقی میشوند. اما آیا واقعا امکان داره کسی صادقانه به درون خودش رجوع کنه، صدای وجدانش رو بشنود و بگوید خدا نیست. خدا در ماست، آینه ما زنگار بسته. در آینه زنگار بسته چه میتوان دید؟ هیچ! عدم
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی