دوشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۷

گفتگو با دوستی مسلمان در مورد خدا

مسلمان ایرانی:
ابتدا بفرمایید برای نبودن خدا دلایلی دارید یا فقط براهین اثبات خدا را ناقص میدانید؟

اگر دلایل اثبات خدا را ناقص میدانید و دلیلی بر نبودن خدا معرفی نمیکنید، مقدمتا بفرمایید آیا از دید شما، یک نظم هدفدار نیازمند یک ناظم هست یا نه؟

کورش:
دوست گرامی. برای نبودن خدا من نبايد دلايل بياورم.
در این بين مدعی شما هستيد که ميگوييد خدا وجود دارد.
پس اول آن را تعريف ميکنيد (يا صفات او را ميگوييد)
و بعد دليل مياوريد که چرا خدايی با این صفات هست.

دليل (استدلال) ناقص به نگر من وجود ندارد. يک استدلال يا قابل قبول و با ارزش است, يا اشتباه وبی ارزش است.
تا اینجا من دليل قابل قبولی برای اثبات خدا نديده ام. ولی دليل نميشود که بگويم خدا قطعاً وجود ندارد.
شايد شما استدلالی داری که من هنوز نشنيده ام.
در جواب مقدمه شما عرض کنم, اولاً:
1. تعريف نظم چيست؟
2. تعريف هدفدار چيست؟

به رسم ادب وظيفه خود ميدانم که سؤال شما بی پاسخ نماند پس...
با انچه من در ذهنم از نظم و هدفدار تعريف ميکنم, يک نظم هدفدار نيازمند يک ناظم است.
حالا شما بفرماييد نظم چيست و هدفدار چيست و در ادامه در خدمت شما هستم.
با سپاس

مسلمان ایرانی:
تعريف خدا:

خداوند آفريدگار جهان، هستي نامحدود و جامع تمام کمالات است. هستي او عين ذات اوست. موجودات مخلوق خدا هستند، هستي خويش را از او ميگيرند و هيچگونه استقلالي ندارند. هيچ نقص و عيبي در ذات خدا راه ندارد. خداوند، هستي و وجود نامتناهي است و هيچ چيز وجود او را محدود نميکند.

کورش:

دوست خوبم،
يکی از ایراداتی که در استدلال خدا پرستان وجود دارد, در هم کردن مفاهيم است:
يکی از بزرگترين اشتباهات این است که آنچه ميخواهيم ثابت کنيم را در تعريف بياوريم. این ميشود سفسطه.
حالا يک روش شناسايی این سفسطه ها آنست که مورد بحث را با موردی ديگر جابجا کنيم. کمی توضيح دهم:
اینجا شما تعريف انجام ميدهی از خدا که قسمتی از آن تعريف است, قسمتی سفسطه. برای آشکار شدن سفسطه به جای "خدا", "اسب شاخدار" بگذار:
خداوند آفريدگار جهان، هستي نامحدود و جامع تمام کمالات است. هستي او عين ذات اوست. موجودات مخلوق خدا هستند، هستي خويش را از او ميگيرند و هيچگونه استقلالي ندارند. هيچ نقص و عيبي در ذات خدا راه ندارد. خداوند، هستي و وجود نامتناهي است و هيچ چيز وجود او را محدود نميکند.
---
اسب شاخدار اسبی است با يک شاخ وسط پيشانی و بدون نقص بدنی و هستی او عين ذات او...

سفسطه را ديدی؟ شما ميخواهی ثابت کنی خدا هست. پس نميتوانی در تعريف بگويی که بودنش ذاتش است.
اگر اینگونه بود, بودن اسب شاخدار هم ثابت شده بود!!


مسلمان ایرانی:
صفات خدا:

صفات خدا شامل کل صفات نيکو در حد کمال است و هيچ صفت بدي در او يافت نميشود.(نياز به اثبات دارد.) خداوند رحمن رحيم غفور کريم عادل و ... است.

کورش:

همانطور که خودت گفتی اینها بايد ثابت شود و هيچ يک از این صفات نباید در تضاد با ديگری باشد.


مسلمان ایرانی:
تعريف نظم: هماهنگي بين اجزاي يک مجوعه است.
تعريف هدفداري: داشتن هدف است!!!

کورش:


نظم همكاری گروهی چندین چینش و یا ذره ی كوچك تر با رفتار معین (قانونمند) برای رسیدن به چینش بزرگتر دربرگیرنده ی همه آنها با یك هدف است.
يک قطره آب هميشه در حالات اعتدال کروی شکل است و ذرات آن به این نظم ميرسند چون تابع قانون فيزيکی تمايل به انرژی کمترين هستند.
بخش هایی از چشم ما با همكاری هم، به هدف " دیدن" از سوی چشم، كه در برگیرنده ی همه ی بخش های چشم، مانند شبكیه و قرنیه و .. است، دست می یابند.

هدفداری
تلاش برای برطرف کردن نقصی يا نيازی يا در راستای قوانين طبيعت است (فيزيک, بيولوژی, شيمی...)
مثلاً هدف از چشم رفع نياز ديدن است که هدف آن رفع نياز به ارتباط بهتر با محيط و هدف آن رفع نياز به دوری از خطر و رفع نياز به يافتن مايحتج جاندار است.
-------------------------------

مسلمان ایرانی:
خب دوست گرامي براي اينکه وارد بحث شويم يکراست به سراغ برهان امکان و وجوب ميروم. اين برهان چيزها را در سه گروه دسته بندي ميکند:

1.ممکن الوجود: چيزي است که وجود يا عدم برايش ضروري نباشد. حادث شدن يا فنا شدن دو وصفي است که تنها براي ممکن الوجود آورد البته ميتوان ممکني را تصور کرد که حدوث زماني نداشته است.(يعني عکس عبارت فوق درست نيست) در نظام علي و معلولي اگر علت وجود داشته باشد ممکن نيز وجود دارد و اگر وجود نداشته باشد، وجود ندارد. بيشتر چيزهاي اطراف ما ممکن الوجودند.

2.ممتنع الوجود: چيزي است که عدم برايش ضروري است، در واقع وجودش محال ذاتي است. براي مثال اينکه حاصلضرب عدد2 در 2 برابر 5 شود محال ذاتي است و چنين رخدادي ممتنع الوجود است.

3.واجب الوجود: چيزي است که وجود و واقعيت خارجي برايش ضروري است. نبودن برايش ممکن نيست و هميشه هست براي بودنش نيازي به علت ندارد. تنها مثال اين چيز خداست که بايد وجود انرا اثبات کنيم.

خب اميدوارم توضيحات کافي باشد. حال اگر ايرادي که بر برهان امکان و وجوب وارد ميدانيد مربوط به روش استدلال آن و بدنه و بيان برهان است بفرماييد تا برهان را به طور کامل مطرح کنم ولي اگر ايراد شما ايرادي خارج از بدنه و بيان برهان است ايراد را مطرح بفرماييد

کورش:
نفهميدم چرا سخن از نظم و هدف بود... سپس به برهان امکان و وجوب رسيديم.
آيا این برهانی است که برای اثبات وجود خدا ميخواهيد به کار گيريد؟ پس نظم و هدف برای چه بود؟
آيا تمام برهان را اینجا گفته اید؟ يا اینکه باز هم این مقدمه است و تعاريف؟
چون من این برهان شما را به اسم صديقين ميشناسم البته با کمی تفاوت.
اگر این کل برهان است...
اولاً آن مثالی که برای ممتنع الوجود ميزنيد ربطی به ممتنع الوجود ندارد. حساب و رياضی قرار دادهايی وابزاری بيش نيستند.
به کل تعريف ممتنع الوجود در برهان شما بيهوده است.
ولی مشکل اصلی در تعريف ممکن الوجود است: بايد ثابت کنيد که اگر علت وجود نداشته باشد, ممکن وجود ندارد.

نميتوانيد این را ثابت کنيد چرا که مثال نقض زياد هست: هر آنچه از احتمال به واقعيت تبديل شود الزاماً نياز به عامل خارجی ندارد.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin